مادری لاله ها
مادری لاله ها.
این دو کلمه ما را می برد به جایی درتاریخ که در آن گم می شویم.ما را می برد به دنیایی غیر از دنیای خاکیان.اصلا مگر لاله مثل بقیه گل ها نیست؟؟فرقش چیست با گُل های دیگر که حتی برایش مادری هم بکنند.این دو کلمه همیشه ما را درگیر خودش کرده بود.دوشهید مفقود و دوقبر خالی شاید تداعی دو مادری بود که لاله هایشان درجایی غیر از محل خانه و زندگیشان ماوا گرفته بودند.نبودند،نه خبری نه پیکری نه پلاکی نه لباسی… فقط خاطره مانده بود و خاطره.خاطره هایی به اندازه یک اقیانوس اندوه و غم.مادرهایی چشم انتظار و چشم به در دوخته و دو قبر خالی با اسم فرزندانشان.به ذهنمان رسید حداقل برای یک آرامش خاطر کم هم که شده برایشان کاری کنیم.پیگیر طرح مادری لاله ها شدیم.از ستاد کل نیروهای مسلح و معراج شهداء و کمیته جستجوی مفقودین.گفتند طرحی وجود دارد برای خانواده های شهدای مفقودالاثری که پیکرپاک فرزندانشان هنوز رجعت نکرده است شهید گمنامی از همان عملیات و تقریبا هم سن و سال فرزندانشان و به یاد فرزندانشان تقدیم میکنیم.
نامه نگاری ها را انجام دادیم از طریق ستادیادواره شهدای لاهیجان.درخواستی از دوخانواده شهید مفقودمان هم گذاشتیم کنار نامه ها و خودمان رفتیم تهران کمیته جستجوی مفقودین.ما البته درخواست دو شهید گمنام داده بودیم برای دوخانواده اما قسمت بر این شد که یک شهید آن هم از عملیات بدر وهم سن وسال دوشهید مفقودمان میهمان بقیه سرداران و شهدای لاهیجان شود.بعداز تحویل نامه ها به ستاد معراج شهدا رفتیم.تابوت های شهدا رو چیده بودند کنار هم و درحال آماده سازی برای تشییع بودند.زیارت کردیم و دعوت کردیم از شهید گمنامی که چشم ما و چشم مردم لاهیجان را روشن کند.
بعد از دوهفته پیگیری خبر دادند با درخواست موافقت شده و یک شهید را به دیار فاتحان اروند می فرستند.خبر را به مردم رساندیم، گفتیم میهمان داریم.میهمانی از بهشت.هماهنگی های انتقال پیکر مطهر و نورانی شهید گمنام انجام شد و در فرودگاه رفسنجان تحویل داده شد.چند روز مانده بود به یادواره شهداء.سال 1386.شهید را اول به منزل شهیدمفقودمان عبدالمهدی جعفربیگی بردیم.خانواده شهید انگار منتظر میهمانشان بودند.آب جارو کرده بودند.چشمان منتظر به در و ورود تابوت شهید گمنامی که 23 ساله و از عملیات بدر بود.شاید وقتی سن شهید و عملیاتش را برای پدر و مادرشهید گفته باشند همانجا برایشان تداعی شده باشد که مثل فرزند خودمان از این شهید پذیرایی میکنیم.
اینجا نمی گذاریم گمنام ترشود.پیغامی از خانواده شهید مفقودمان حاج حسن عباسی رسید که اگر می شود ما بیاییم محضر شهید گمنام.مادر شهید کمی مریض احوال است و شاید با دیدن تابوت شهید آن هم 23 ساله واز عملیات بدر حالش بدتر شود.
برنامه ریختیم و خانواده شهیدحسن عباسی هم آمدند.چه آمدنی بود… جلوه ای از صبوری و چشم انتظاری…اشک ها و ناله ها دور تابوت شهید بالا گرفت وانگار از میهمانمان خبر می خواستند.خبری از لاله مفقودشان…
شهید گمنام 23 ساله عملیات بدر در روز آخر یادواره شهداء و با بدرقه جمعیتی عظیم و عاشق بر روی دستان مردم دیار فاتحان اروند تشییع و در کنار همرزمانش در گلزار شهدای لاهیجان که به گفته شهید آوینی قطعه ای از بهشت هست آرام گرفت. نه مادرهای شهدای مفقودمان بلکه همه مادرها اول مزار لاله گمنام را غرق بوسه می کنند..